0=3+3

ساخت وبلاگ
Chapter 63: The Chaosبعد از دستگیری تمام اعضای باند دبلیو یو،تا مدت زیادی فضای مجازی غرق در آشوب بود.پست هایی که مقامات دستگیر شده رو مسخره میکرد و پست هایی که از نگرانی مردم از وجود این همه خلافکار تو فاصله ی نزدیکشون،خبر میداد.و درست مثل همیشه،دولت تصمیم گرفت تا با یه بمب بزرگتر،این حادثه رو مخفی کنه و اون بمب،خبر شایعه ی دوست دختردار شدن کای،عضو گروه دریم استیج بود.به خاطر پخش شدن این شایعه ی به شدت نادرست،خیلی از مردم که طرفدار گروه دریم استیج بودن،بیخیال فکر کردن به کسایی شدن که دستگیر شده بودن و مشغول حمایت از آیدلشون شدن.آشوب مجازی یه بار دیگه با یه موج متفاوت شروع شده بود اما از نظر پارک لیتوک،مشاور مدرسه ی رویا،آشوب واقعی یه جای دیگه بود.یعنی درست تو مدرسه ی رویا!ماجرا برمی گشت به یک ساعت پیش که مشاور پارک سمت دفتر رفته بود تا گزارش کار اون ماه رو تحویل بده و بعد از تحویل گزارش،یه بار دیگه به دفتر برگشته بود چون موبایلش رو تو دفتر جا گذاشته بود.همون موقع بود که کاملا اتفاقی،صحنه ی بوسیدن مدیر و معاون مدرسه رو دیده بود!بعد از ماجرای بهم ریختن باند دبلیو یو،چندتا از شاگردهای دردسر ساز مدرسه ی رویا هم دستگیر شده بودن و مدیر بیون و معاون پارک مشغول کنار اومدن با کاغذبازی ها بودن و از اونجایی که مدیر بیون خیلی اعصابش خورد بود،معاون پارک با گفتن اینکه عاشق ابهت مدیریت مدیر بیونه،بهش دلداری داده بود.تا اینجای کار مشکلی نبود اگه لیتوک موقعی که برای برداشتن موبایلش دوباره سمت دفتر برگشته بود،نمی دید که مدیر بیون از تعریف معاون پارک ذوق کرده و تو حلق همدیگه ان!!لیتوک که انتظار دیدن همچین صحنه ای رو نداشت،با گوش های سرخ شده و حالت خجالت زده ای،سریع راه اومده رو برگشت و بیخیال م 0=3+3...
ما را در سایت 0=3+3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : exohunhanfanfiction بازدید : 48 تاريخ : پنجشنبه 3 اسفند 1402 ساعت: 0:26

Chapter 64: Life Goes On…"زندگی ادامه داره......هر چقدرم سخت و طاقت فرسا باشه،بازم ادامه داره و متوقف نمیشه....پس سعی کن به جای اخم کردن به دنیا،با یه لبخند ادامه اش بدی....چون بالاخره زمانی میاد که زندگی تو هم درخشان بشه....این سفر بی بازگشتیه که باید از خود جاده لذت ببری نه مقصد...باید ادامه بدی و متوقف نشی...."این متنی بود که جونگهیون چند وقت پیش تو کتاب "سفر بی بازگشت" پارک سوهی خونده بود و حالا،درست رو به روی دختری نشسته بود که قرار بود بشه همسر آینده ی بهترین دوستش،چوی مینهو!"چطوری همه چی انقدر سریع اوکی شد که اینا به مرحله ی ازدواج رسیدن؟!"جونگهیون با ترس فکر کرد و به سختی لبخند زد.سوهی اما بدون توجه و دونستن اینکه لبخند جونگهیون مصنوعیه،با ذوق جلوی دهنش رو گرفته بود که یه وقت جیغ نزنه.دیدن آیدل مورد علاقه اش از نزدیک،اونم به عنوان بهترین دوست همسر آینده اش،انقدر ذوق زده اش کرده بود که می ترسید همونجا از شدت خوشی بیهوش بشه.مینهو در حال توضیح دادن ماجرای ازدواجشون به جونگهیون بود ولی سوهی فقط جلوی خودش رو گرفته بود که از روی میز نپره و برای همین،نمی تونست روی مکالمه اشون تمرکز کنه.آخر سر هم نتونست جلوی خودش رو بگیره و با لحن هیجان زده ای گفت:«جـ-جونگهیون شی!میشه یه امضا به من بدی؟!ارث خونوادگیم میکنمش!»_هاهاها...مشکلی نیست ولی فکر نکنم نیازی باشه تا ارث خونوادگی بکنیدش وقتی فقط یه امضاست....+خیلی ممنونم!حسابی مراقبشم!!کیاااا~~~!!جونگهیون با تردید روی آلبومی که سوهی سمتش گرفته بود،امضا زد و با شنیدن جیغ ذوق زده ی سوهی،ناخودآگاه لبخند زد.این واکنشی بود که برای جونگهیون آشنا بود و برای همین خیالش رو تا حدودی راحت کرد._هاههه....البته مینهو فقط با خستگی آهی کشید و نگاهش رو ا 0=3+3...
ما را در سایت 0=3+3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : exohunhanfanfiction بازدید : 46 تاريخ : پنجشنبه 3 اسفند 1402 ساعت: 0:26

Dream S2: Dream Stageرویا فصل 2: ​​استیج رویافایل کامل اضافه شد!!_به نظرت به رویات رسیدی؟؟+نمیدونم....ولی فکر کنم برای رسیدن بهش خیلی از شادی های زندگیم رو زیر پا گذاشتم....*کامل شده*کاپل:کایسو،هونهان،ویکوک،یونمین،سپ،چانبک،کریسهو،شیوچن،نامجین،شینگیل(لی و دنیل)با حضور مینهو و جونگهیون از شاینی،شیون از سوپر جونیور و دیگر دوستانی که ایفای نقش نمودن=)ژانر:طنز.عاشقانه.مدرسه ای.اکشنخلاصه:(هر کاپل خلاصه جدای خودش رو داره!!) هونهانلوهان با اسم هانلو،یکی از معروف ترین فنفیکشن نویسای گروه دی اسه که کاپل مورد علاقش سکایه.اون و دوستاش میخواستن به سئول بیان ولی بدون خونواده هاشون.اگه اون غریبی عجیبی که متعلق به پارک چانیول بود احتمالا نمیتونستن معلمشونو کنن. باهاشون به سئول بره.ولی تو سئول چه چیزی انتظارشو میکشه؟؟یه ددی به اسم سهون که از قضا بایسش تو گروه هم هست؟؟کایسوکیونگسو دوست صمیمی لوهانه که مادرخوندش خدمتکار خونواده پارکه.یکی دیگه از فنفیکشن نویسای معروف دی اس که کاپل مورد علاقش کایهونه و دوست داره هنرای رزمی یاد بگیره.البته فکرشم نمیکرد معلم هنرای رزمیش بایسش تو گروه دریم استیج،یا همون کیم کایه!!یونمینجیمین آخر برادر کوچیکتر لوهانه که به خاطر بچه بودنش عزیز کرده همه اعضای خونواده به جز لوهانه.البته جیمین اخلاق هیونگشو بیشتر دوست داره چون اینجوری بهتر برای زندگی تو دنیای واقعی آماده میشه.اون مشتاقانه دنبال کسی بود که بتونه باهاش ​​رفیق بشه گی یون،برادر دوقلوی مین یونگی (رییس جدید دار و دسته مدرسه رویا) همون شخص بود.سپهوسوک کسیه که مایتومانیا(دروغ گویی از روی عادت) داره و برادر سوکجینه. خیلی وقتا به خاطر همین خیلیا ازش دوری میکنن ولی مین یونگی به خاطر همین بهش نزدیک شده.چی تو سر اون 0=3+3...
ما را در سایت 0=3+3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : exohunhanfanfiction بازدید : 25 تاريخ : پنجشنبه 3 اسفند 1402 ساعت: 0:26

قسمت ۵یک هفته از قرارش با جونگده میگذشت و قیافش دائما مثل کسی بود که در حین شکنجه شوک الکتریکی به بدنش وارد کردن؛ چون محض رضای خدا قبل از اون زندگی یکنواختی داشت. حالا همه چی در هم پیچیده بود. از حس عجیبش به پسری که طی یه قرار دوستانه ردش کرده بود و حالا از شدت نگرانی برای حال احتمالی روحیش خواب نداشت تا واکنش غیرمنتظره خانوادش به گرایش جنسیش!لوهان برای بار دوم پرسید: "هی پسر پرسیدم این واحد رو با چند پاس شدی؟"_اره._اره و آجر پاره مرتیکه کجا سِیر میکنی؟_ها؟با گیج بازی دوباره مینسوک اینبار سهون خنده استارتی تمسخرآمیزی کرد. لوهان با حرص کتاب قطور فیزیک رو توی سرش کوبید: "گمشو بابا اوسکول."بی‌توجه به توهین علنی دوستش، از جا بلند شد و بعد از جمع کردن وسایلش بطور اتومات‌وار سمت کلاس دیگه راه افتاد. نمیتونست بیشتر از این با گیجی و کنجکاوی درونیش کنار بیاد. با برخورد به اولین نفر که از کلاس طبقه دوم خارج شده بود، سرش رو بالا گرفت و سریعا پسر رئیس دانشگاه رو شناخت: "متاسفم. کیم جونگده رو ندیدی؟" چانیول لباس چروک شدش رو صاف کرد و با بی‌ادبی هرچه بیشتر با انگشت وسطیش به یکی از صندلی‌های انتهایی کلاس که از پنجره مشخص بود اشاره کرد.چند دقیقه بعد هر دو روی نیمکت پشت ساختمون تریا نشسته بودن. جونگده یک لیوان کاغذی مملوء از اسپرسو دستش بود و مینسوک سیگار میکشید. با روشن کردن دومین نخ پسر کناریش نگرانیش رو ابراز کرد: "اتفاقی افتاده؟"_میدونی جونگ واقعا درست نبود بعد از اون شب مزاحمت بشم؛ ولی واقعا دلم خواست ببینمت.دلیل این اعتراف مستقیم حتی برای خودش مشخص نبود ولی چیزی که معلوم بود لرزیدن دست پسر کوچکتر روی دسته نیمکت آهنی بود.سعی کرد ضایع بنظر نرسه: "نه این مزاحمت نیست پسر. خانوادت چی شد؟ هم 0=3+3...
ما را در سایت 0=3+3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : exohunhanfanfiction بازدید : 78 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 2:46

سلام چاکلتهااا... من متوجه شدم که لینک دانلود فیک، مشکل پیدا کرده و تصمیم گرفتم توی سایت هم آپ کنم تا همه بتونن فیک رو بخونند.❤️ . . . (بخش اول فیک با ورژن تائوریس)(بخش دوم فیک با ورژن کریسهو)... نام فیک: بهترین رئیس کاپل : تائوریس ژانر : رمنس، فلاف، برشی از زندگینویسنده : Adriana12 ***نفس عمیقی کشید و دست هاش رو مشت کرد.دروغ بود اگر میگفت استرس نداره... نفر بعدی خودش بود و این یعنی هوانگ زی تائو تو هم مثل اون 8 تای قبلی قراره با ناامیدی و سر خوردگی از اتاق رئیس وو بیرون بیای... اگر الان به عنوان منشی داوطلب اینجا نشسته بود، فقط و فقط برای این بود که دل مادرش رو نشکنه. آخه کی میخواست به یه پسر 22 ساله که فقط چند ماهه لیسانس گرفته و هنوز دهنش بوی شیر میده، شغل بده؟!اونم نه هرکسی... کریس وو رئیس بزرگترین کمپانی چین!در حقیقت تا پاهاش رو داخل مجتمع گذاشت به غلط کردن افتاد چون همه کسایی که اونجا نشسته و منتظر بودن، چهره‌ی پخته ای داشتن و حتی از نوع رفتار و حرف زدنشون معلوم بود دارای تحصیلات و کمالات بالایی هستن اما خودش چی؟خامی چهرش زیاد تو ذوق میزد و حتی امروز صبح از شدت استرس با حالت تهوع بیدار شد و جلوی خانوادش به لکنت افتاد.حس احمق هارو داشت... کسی که با طناب خودش داره مستقیم میره تو چاهی که قراره مار های عفی اون‌تو نیشش بزنن و با وجود اینکه میدونه میخواد چه بلایی سرش بیاد، دوباره به کارش ادامه میده...کریس وو به خشکی و قانون مداری معروف بود. یه مرد 31 ساله که تا الان هیچ دوست دختر یا پسری نداشته و خیلی سخت پسند و وسواسه.خب... مثل اینکه تائو به شخصه توی همین یکی دوساعت متوالی به حقایق این شایعات پی برده بود. چون تمام اون 8 نفر قبلی با روحیه ای داغون که حتی توی چه شون مشهو 0=3+3...
ما را در سایت 0=3+3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : exohunhanfanfiction بازدید : 79 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 2:46

قسمت ۶تعطیلات آخر هفته بود و مینسوک با کت و شلوار شکلاتی توی ماشین نشسته بود و منتظر جونگده بود تا از خوابگاه دانشجویی خارج بشه. ذهنش درگیر بدهی‌هاش به همکلاسی سرزندش بود که روز به روز بیشتر میشد. از طرفی جونگده با علم به اینکه قرار با خانواده ثروتمندی داره، بهترین لباس از کمد محدودش رو انتخاب کرد. پیراهن آستین کوتاه قهوه‌ای با کروات و شلوار سفید ست کرد. موهاش رو با ژل حالت داد و چرخید تا به سمت در حرکت کنه که با سه جفت چشم فضول روبه‌رو شد. درکی از کنجکاوی سهون و لوهان که به خوابگاه کشیده بودشون نداشت! سهون سوت بلندی زد و لوهان با نیش باز با ریتم خوند: "ببین عروس چه کرده همرو دیوونه کرده!" _این قوطی ژل رو میکنم تو حلقت هیونگ. کریس با خنده اودکلن فرانسویش رو به دست گرفت: "برای اولین بار میزارم ازش استفاده کنی. امید است داماد تو را پس نیاورد." هونهان زمزمه کردند: "آمین!" و جیغ و داد پسر رو دراوردن: "دارین مثل دختربچه‌های مسخره رفتار میکنین. اون بدبخت بعد از عمری یه نفر رو میخواد به خونه پدریش ببره نمیخوام خجالت‌زده بشه." _فقط بخاطر همینه دو ساعت جلوی آینه وایسادی میدونم. کریس با لبهای غنچه شده مسخره کرد. ***** با ورود جونگده به ماشین، عطر فرانسوی اتاقک ماشین رو پر کرد و باعث شد پسر بزرگتر با لبخندی ملیح دور سرش جونگده‌های کوچیک بچرخه! با هم وارد جشن کوچک نامزدی خواهر سوک شدند. افراد حاضر اکثرا اقوام درجه دو بودند و زمانی که مینسوک، همکلاسیش رو به همه با عنوان 'دوست پسرش' معرفی میکرد جونگده سعی کرد با دهان باز به نصف جمع که دورگه گربه بودند زل نزنه. مینسوک هر چه بیشتر از دورهمی میگذشت ناخواسته حس غرور بیشتری بهش دست میداد. جونگده هنوز درسش رو تموم نکرده بود و جز کتابهای دانشگاه 0=3+3...
ما را در سایت 0=3+3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : exohunhanfanfiction بازدید : 70 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 2:46